بدون شرح
یک قافله می رفت و یکی می آمد با جمع فراوان و فرا تر از حد
یک پیر زن از آن و یکی از این با صحبت بسیار و کلام رنگین
مشغول سخن گفتن و چونه زدن گردیده و قافل شده از آن رفتن
هر قافله ای رفت چنان نا آگاه آن پیر زنک ها به سخن اندر راه
شش ماه چو ماندند به صحبت در کار آن قافله ها باز بیاید پر بار
با بار خری زد تنه ای بر دلدار گفتا که بمیری چو گسستی گفتار
نگذاشته ای تا سخنی بر گویم شش ماه گذشته همچنان در جوییم
استاد اسگری ادامه مطلب...
|